۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

بر قراری حکومت جمهوری در اسپانیا


در سال ۱۹۳۱ بعداز ده سالی آشوب سیاسی ، بر اثر قیام جمهوری خواهان آلفونس سیزدهم شاه اسپانیا از کشور گریخت و حکومت جمهوری برقرار شد . دولت جمهوری کمر به انجام یک برنامهٔ اصلاحات اجتماعی و اقتصادی بست . برای مبارزه با قدرت کلیسا که از ایام باستان در مملکت ریشه دوانیده بود ، قوانینی بر ضد طبقهٔ روحانیون به تصویب رسید و دیانت از حکومت تفکیک گردید ، فرقه یسوعیون (ژزوئیت‌ها) منحل و اموال آنها توقیف شد . مدارس از حوزهٔ نظارت اهل دین بیرون آمد . نهضت قدیمی استقلال کاتالون با اعطای حق خودمختاری داخلی فروانی ، تسکین یافت . برای طبقهٔ زارعین ، دولت مشغول تکه تکه کردن املاک وسیع تر ملاکین مهم و تقسیم آن گردید . در پی اصلاحات دولت جمهوری خواه اسپانیا، آن قدر این اصلاحات اساسی بود که ملاکان مبرز و روحانیون را خشمگین کرد .
منابع :
تاریخ جهان نو دکتر رابرت پالمر

مالک من کسی جز من نیست !!!

مالک من ، یعنی یک زن مثل تمام زنان دنیا جز خودم هیچکس نیست ! حتی خدایی که گروهی باورش دارند و ادعا میکنند که مرا خلق کرده ... و نه پدرم که مرا بذر پاشی کرده و نه مادرم که مرا پرورده .. و نه مردی که روزی بنام شوهر..نه!نه! بنام همسر با من سر بر یک بالین خواهد گذارد !
من نه میخواهم مرد باشم .. نه به حقی کمتر از حقوق مردان رضایت میدهم !
همراه مردان در سخت‌ترین کارزارها پایداری میکنم .. و اگر شکستم و بر خاک افتادم .. دوست دارم چون سروی از من یاد کنند نه نوگلی خزان زده !! مثل مردان عکسم را در آگهی ترحیمم نقش کنند تا با چشمانم به هر بیننده‌ای خیره شوم تا جسارت و شهامتم در ذهنش ابدی شود !
اگر در سنی هستم که میتوانم رای بدهم در جهت تعیین سرنوشت کشورم ... پس در این که قلب و جسمم را به چه کسی تقدیم کنم هم مختارم ! و فاحشه آن کسی‌ست که که این اختیار من و همجنسانم را نفی میکند ! فاحشه آن مردی‌ست که برای تصرف من هزار نیرنگ میکند ! فاحشه آن زنی‌ست که نان دزدی مزدور حکومت را میخورد و ککش هم نمیگزد ! فاحشه مردی‌ست که هرچه خود میکند بر من منع میکند ! با تعریف خاطراتش با زنان متعدد فخر میفروشد و مرا باکره میخواهد !!!
اگر روزی کسی را دوست بدارم از آنرو خواهد بود که دوستم دارد ! اگر وفادارش باشم .. تا لحظه‌ای خواهد بود که وفادارم بماند ! اگر مردی را دوست بدارم یعنی از همه برایم عزیزتر است و اگر مردی دوستم بدارد نشانهء عزت من در چشم اوست ! ازو جز صمیمیت و یکرنگی طلب نمیکنم و او هم جز این طلب نکند ... و تمامیت و احساس من برایش مهم باشد نه باکره بودن یا نبودن من !
اگر بر حسب اتفاق رئیس محل کارش شوم .. بی هیچ ارفاقی چون دیگران انجام وظیفه‌اش را از او خواهم خواست ! اگر تنگدست شود اعتراضی نمیکنم ... و اگر بیمار و ناتوان شدم باید اعتراضی نکند ! اگر دلتنگ شود دلداریش میدهم .. و در دلتنگیم منتظر دلداریش میمانم ... ولی نه بیشتر از زمان لازم ... یا به خواهش ! نوازشش را با نوازش پاسخ میدهم و تلخی و خودخواهیش را همانگونه و به همان وزن !
هر عقیده ای دوست دارد داشته باشد .. من هم عقیده و باور خویش را پی میگیرم !
اگر از من خسته شد .. قبل از آن که به زبان بیاورد ترکش میکنم که چیزی چندش آورتر از بهانه‌گیری‌های مردی که خیال رفتن دارد .. نیست !!!
بگذارد برود و برای تصویب قوانینی که حقوق زنان را تضییع میکند همبال با دیگر مردان هورا بکشد ! فردایش تمام زنان آزادهء جهان را برای در زباله انداختن او و همفکرانش به میدان میکشم !
و گلوی آن قاضی را که بخواهد حضانت فرزندم را به مردی بدهد که دیگر مرا که پرورندهء آن کودک هستم دوست ندارد با دندانهایم خواهم درید !
اگر اینگونه سخن گفتم .. هدفی جز این نداشتم که اصلی محکم و خلل ناپذیر در قانون اساسی نوین ایران باشد که کوچکترین تبعیض بین زن و مرد را نفی کند !